حرف های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود.
اي! دريغ و حسرت هميشگی
نا گهان چقدر زود دير می شود ...
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
جملات کوتاه زیبا و عاشقانه | 256 | 26777 | sahar_s |
جملات کوتاه عاشقانه | 1 | 492 | parniyan |
داستان کوتاه عاشقانه | 0 | 354 | katayoon |
این جیگرا خوردن ندارن خدایی؟ | 9 | 2998 | digimobileco |
*** چت روم سایت توت فرنگی *** | 245 | 30620 | pardis |
کارت عروسیه جالب و طنز | 0 | 510 | sahar_s |
ﻋﻠﻢ ﺭﻭﺍﻧﺸﻨﺎﺳﻲ ﻣﻲ ﮔﻮﻳﺪ : | 0 | 471 | mani |
لطیفه ... | 35 | 4779 | sahar_s |
کم کردن وزن در 11 ماه | 1 | 650 | sahar_s |
حرف های ما هنوز ناتمام
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود.
اي! دريغ و حسرت هميشگی
نا گهان چقدر زود دير می شود ...
هوای دفترم امشب هوای دلتنگی است
غرور و بغض و نیازم غریق یکرنگی است
دچار می شوم اینجا ... دچار یک غربت
تمام ثانیه هایم اسیر این جنگی است،
که در گرفته میان گریز و جا ماندن
در این هوای تمنا، چه جای دلسنگی است؟
بهانه های قدیمی هنوز بیدار
برای من که غرورم شکسته این ننگی است
نباید از تو بگویم ... نباید از تو بخوان
غرور لعنتیِ من دچار بیرنگی است
گذشته بودم و با خود خیال می کردم،
فقط تویی که هوایت هوای دلتنگی است
هنوز بعدِ فراقی که بین ما افتاد،
گمان ساده ی خامم به فکر همرنگی
به سوی خاطره هایی که از دلی سنگی است
هنوز داغم نمیفهمم دوباره پشت پا خوردم
بهم میگفت دوسم داره ، گذاشت و رفت و جا خوردم
مثل یه آدم گیجم ، به یه نقطه شدم خیره
ازم دلخور نبود اما ، چرا نگفت داره میره
چقدر ساکت برید از من ، ندیدم که معطل شه
معمای عجیبی بود ، چقدر خوبه اگه حل شه
نه اشکش رو در آوردم ، نه از عشقم فراری بود
یعنی هر چی بهم میگفت ، تمومش سر کاری بود
نمیدونم با کی رفته ، شاید تنها سفر کرده
هنوز هیچ چیزی معلوم نیست ، شاید دوباره برگرده
حالا موندم با تنهایی ، شبا گریه و بیداری
فقط یک گوشه میشینم ندارم حس هیچ کاری
مانده ام سر در گریبان بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی در سکوت خانه پژمرد