این منم
زنی تنها...
در ابتدای درک هستی الوده ی زمین
و
وناتوانی این دستهای سیمانی.
من راز فصل ها رامی دانم
و حرف لحظه هارا می فهمم...
در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
ان روز هم که دستهای تو ویران شد باد می امد..
من سردم است
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد..
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صدا ها می ایم
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خودطناب دارترا میبافند.
سلام ای شب معصوم!
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ایست.
چرا نگاه نکردم؟
تمامه حرفهاش تکراری بود
دروغهای تکراری!
بی بهانه گفتم خداحافظ
او رفت من نگاهش هم نکردم
زنی تنها...
در ابتدای درک هستی الوده ی زمین
و
وناتوانی این دستهای سیمانی.
من راز فصل ها رامی دانم
و حرف لحظه هارا می فهمم...
در کوچه باد می اید
این ابتدای ویرانیست
ان روز هم که دستهای تو ویران شد باد می امد..
من سردم است
من سردم است و انگار هیچ وقت گرم نخواهم شد..
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرف ها و صدا ها می ایم
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خودطناب دارترا میبافند.
سلام ای شب معصوم!
میان پنجره و دیدن
همیشه فاصله ایست.
چرا نگاه نکردم؟
تمامه حرفهاش تکراری بود
دروغهای تکراری!
بی بهانه گفتم خداحافظ
او رفت من نگاهش هم نکردم